-
سرتیم هواداران
-
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۸
-
۷۷۴
اگر در تبریز 80 هزار هوادار برای تشویق تیم تراکتورسازی تبریز به ورزشگاه آمدند، یقیناً برای ابومسلم هم می تواند چنین فضایی فراهم شود! اگر هفت میلیارد تومان به باشگاه پاس همدان کمک های حمایتی و دولتی می شود، به یقین به باشگاه ابومسلم مشهد نیز می تواند بیشتر از آن اختصاص یابد! اگر ابومسلم توانسته در دو سه سال گذشته به عنوان بهترین تیم غیر تهرانی حاضر در لیگ برتر شناخته شود، دوباره هم می تواند افتخار آفرین باشد و ده ها اگر و امای دیگر.... همه می دانیم که باشگاه ابومسلم همانند سپاهان- ملوان- تراکتورسازی- پرسپولیس- استقلال- پاس و... از جمله بازماندگان نسل قدیم باشگاه های ایران است که با مرحمت قدمت زیاد خود توانسته هواداران زیادی را در سراسر استان خراسان و نقاط مختلف کشور جمع و جور کند. امروزه متأسفانه این باشگاه قدیمی به جای اینکه مثل باشگاه ها و تیم های دیگر درگیر ارائه بازیهای بهتر و مشغول تدارک حضور هواداران انبوه خود در ورزشگاهها باشد، باید همچون بدهکاران و مستأجران نگران اسباب و اثاثیه اداری و تابلوی سردر باشگاه باشد! حال جای این سوؤال باقی است که به راستی این همه ارگان دولتی، نهاد خصوصی، مؤسسه مالی، این همه NGO و از همه مهمتر این همه شرکت و کارخانه در استان پهناور خراسان و مشهدی که نزدیک به 90 درصد صاحبان کارخانجات و صنایعش خصوصی است، در قبال ابومسلم و خیل عظیم هوادارانش هیچ وظیفه و یا دست کم تعهدی هر چند اخلاقی ندارند؟ پس تعصب و غیرت خراسانی مان چه می شود؟ مگر نه اینکه بسیاری از جوانان و نوجوانان مشهدی و خراسانی می توانستند و می توانند به جای حضور در ورزشگاه ها و اظهار علاقه به باشگاه و تیم مورد علاقه خود و در نهایت پناه بردن به محیط پاک و سازنده ورزش، به سراغ دهها سرگرمی ناصواب امروزی بروند؟ آیا بهتر نبود که نه به حرمت مدیران ابومسلم بلکه به پاس حرمت هزاران جوان دلداده و مشتاق، کمی با تساهل و تسامح و مدارا با این باشگاه و آبروی پنجاه ساله اش برخورد شود تا این گونه دل شکسته و غمگین نباشند؟ به هر حال به ما هواداران حق بدهید که از همه گله مند باشیم ... از همه... چرا که تمام ابومسلم را فقط در حد و قواره چند نفر مدیر آن دیده و گویی آن ذره که در حساب ناید، فقط ما هزاران هزار هوادار رها شده ای هستیم که متأسفانه گویی هیچ کس ما را نمی بیند و عنقریب است که چه بسا به ورطه فراموشی نیز سپرده شویم! ای کاش چنین نمی بود!...